1000+278

ساخت وبلاگ
پریروز مدیر میگه شاگردات دارن فرار میکننمیگم چی شده،مامان یکیشون اومد جلو میگه تو خونه میگم شعر بخون،نمیخونه بلد نشدهانگار مسئول درس پس ندادن بچش تو خونه هم منم:|این همون مامانیه ک زنگ زده بود گفته بود پسرم حرف بد زده گفته خانم معلم یاد داده:|دوس دارم بگم احمق جان مگه من چقد بیشورم که اینارو یاد بدم تازه بخوام یاد بدمم یه چیز بدتر یاد میدم ک قشنگ دهنتو ببنده_نمیدونم کدومارو میگه دارن فرار میکننیکیشون بخاطر وضع مالی نیومداینم دومی هستشاون آوا هم ننش دیگه زیادی گیره و انتظار بیجا داره از بچه ای ک کتاب اینا نداره +کاش زودتر تموم بشه این مهد+چرا مشکلا تموم نمیشن خسته شدم از بی اعصابی و ییحوصلگیایی که دلیلش بیپولی و قرض و بدهیه+ نوشته شده در جمعه بیست و چهارم آذر ۱۳۹۶ساعت 21:6 توسط 1000+278...ادامه مطلب
ما را در سایت 1000+278 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : wounded-girl بازدید : 46 تاريخ : پنجشنبه 12 بهمن 1396 ساعت: 22:43

فردا نتیجه نهایی برا خرید خونه مشخص میشههم دلم میخواد بخریم چون تقریبا مدل از اینی ک الان هستیم بهتره و هم اینکه کلا دکور خونه عوض میشه خوشگل میشه:))ولی خونه الانمونو دوس دارم هم خود خونه دنجه هم راهش سر راسته هم حمومش گرمه :)))این خونه حمومش فوق الادس ادم نمیلرزهاون خونه جدیده سرویسش تو اشپزخونس:| نمیدونم هم دلم خونه جدید میخواد بخاطر ظاهرش هم این خ نه رو میخواد بخاطر کلییی خوبی که دارهمن هنوز اون خونه نرفته،اتاق خودمو انتخاب کردم:)))+کودکستان خیلی سخت میگذره این هفته،فشار مدیر و عوضی شدن بچه ها بی ادب شدنشون  فراموش کار بودنشونخیلی اذیتم میکنه خیلی پشیمونم از اینکه اومدم سراغ این کارگفتن هفته دیگه بازرس میاد حالا معلوم نیس کدوم کودکستان بیاد ولی میاد،از استرسش روز و شبام کوفتم شده نمیتونم بخوابمنمیدونم چرا انقد استرسیم:( + نوشته شده در سه شنبه بیست و هشتم آذر ۱۳۹۶ساعت 22:0 توسط 1000+278...ادامه مطلب
ما را در سایت 1000+278 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : wounded-girl بازدید : 43 تاريخ : پنجشنبه 12 بهمن 1396 ساعت: 22:43

امسال تولدم چقدر کیف دادراستش توی دو سه سال اخیر کا تولد نداشتم:/ ولی امسال صفا برام تولد گرف:xبادکنکارو ام باد کردیم زدیم به سقف کلی عکس بازی کردیم با بادکنکابرای اولین بار هم تو خونه ابجی همه سرحال بودن،ندیده بودم تاحالا بریم خونشونو داداشا و دد سرحال باشن و حرف بزنناینبار ولی عالی بود گفتیم و خندیدیمتولد خوبی بود:)+صفا یه جفت گوشواره درست کرده بود وادو داد :xمامان هم کادو نقد دادمایده بالا هم عروسک خرس خوشگل صورتی کادو داد:xزهرااا از انزلی تو اینیستا استوری خوشگل برام گذاشت:xدر کل خوب بوود ^_^+اینبار تولدمو دو روز زودتر ینی ۱۳ دی گرفتم تا رسولم باشه:)+۱۵ دی هم رفتم خونه زهرا اینا دیدن خودشو پسر فسقلیش :)چقد خوبه که دارم زهرارو:)+ نوشته شده در دوشنبه هجدهم دی ۱۳۹۶ساعت 15:4 توسط 1000+278...ادامه مطلب
ما را در سایت 1000+278 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : wounded-girl بازدید : 46 تاريخ : پنجشنبه 12 بهمن 1396 ساعت: 22:43

۲۹ آذر رفتم دوباره واس ترمیم.همه چی خوب پیش رف تا روز سوم ازمایش کم خونیم نوشته بود،ازمایشو دادم همه چی خدارو شکر اینبار خوب بود کم خونی نداشتم،همین که جواب نتیجه رو نشون دادم بعدش دوباره توصیه هارو کرد همین که رسیدن خونه دیدم بعله دوباره شرو شد:( فردا میرم ببینم چی شده،من که میدونم دوباره کاری شد باز:((  خسته شدم هی از مراقبت و نتیجه نگرفتن:( _با هزار زحمت پولو جور کردم دادم زهرا هم ۱۰۰ تومنی فک کنم داد.دیگه تسویه شد حسابم خدارو شکر از این بابت نگرانیم تموم شد +دفترچه های ارشد اومده دو دلم شرکت کنم.بخاطر هزینش میگم اگه نخونم پس پولی هدر ندم:(از طرفی میگم هزینه ارشد رو بدم برا کلاس عکاسی از طر 1000+278...ادامه مطلب
ما را در سایت 1000+278 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : wounded-girl بازدید : 47 تاريخ : سه شنبه 31 مرداد 1396 ساعت: 17:06

رفتم دکتر واس چکاپ،گف فقط خون مردگی میبینم و چیزی نیست انگار من خودم خیلی نگرانم ولی اخه مراقبم هستم چیه اخه هیچ کاری نکرده خونریزی میکنه :( این چند روزه خیلی خیلی نگرانم نمیدونم چرا،دفه های پیش اینقد نگران نبودم  هی خدا خدا میکنم طوری نشه:( دکتر گفتش ۱۰ روز دیگه برم پیشش  بعدش یخ ۲۰ روز دیگه هم میرم و اگه مشکلی نباشه ایشالا دیگه تموم میشم +کل فکرم درگیر این خون ریزیه بیشور شده:((  منتظرم این ده روز بگذره نتیجه رو بدونم +ارشد بلاخره ثبتنام کردم فقط سراسری فعلا ک نتونستم بخونم ولی اگه بخوننو جایی قبول بشم خیلی خوب میشه خیلییی + نوشته شده در سه شنبه هفتم دی ۱۳۹۵ساعت 19:39 توسط 1000+278...ادامه مطلب
ما را در سایت 1000+278 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : wounded-girl بازدید : 47 تاريخ : سه شنبه 31 مرداد 1396 ساعت: 17:06

بیستو سوم همین ماه رفتم پیش دکتر دکتر گف همه چی خوب پیش رفته و جای نگرانی نیس خیلی خوشال شدم خیلییی گواهی هم داد دکتر خودش سرماخورده بود زیاد سرحال نبود ،گفتم دیگه مشکلی نیس اصلا؟ گفتش نه گفتم اخه گفته بودین شیش ماه طول میکشه تا کامل خوب شه گف روند بهبودیت خوب بود الان مشکلی نیس نمیدونم حس میکنم حال نداشت که ابنطوری گف:/ اخه خودم میبینم هنوز جاش مونده:/ ولی خب صبر میکنم چند ماهی،من که عجله ای ندارم^_^ خیلی خدارو شکر میکنم از اینکه هنه چی به کمک زهرا و مجید حل شد واقعا اگه نداشتمشون چی کار باید میکردم خوبه که دوستای خوبی دارم:) +روز تولدم رسول اومد:) از وقتی اومد کلا خونه حالو هواش عوض شد و هم 1000+278...ادامه مطلب
ما را در سایت 1000+278 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : wounded-girl بازدید : 77 تاريخ : سه شنبه 31 مرداد 1396 ساعت: 17:06

بلاخره سال 95 هم تموم شد مزخرف ترین سال بود برا همه،ولی با وجود اون همه اتفاقات بد ،یه اتفاق خوبی که داشت این بود که بلاخره از شر بزرگ ترین ترسم خلاص شدم اونم به کمک زهرا واقعا مدیون زهرام اگه باهام اونقدر صمیمی نبود من همچنان باید تنهایی سختیه این راز و ترسشو به به دوش میکشیدم و مدیون مجیدم هستم که بدون پرسیدن کوچکترین سوالی و پرسیدن دلیلی پول به اون بزرگیو داد دستم واقعا اگه نبودن این دو نفر نمیدونستم قرار بود چیکار کنم خیلی سخت و پر استرس بود اون لحظات ولی بلاخره تموم شد ولی یه ترس بازم همرامه اینکه کاملا خوب شدم یا نه... و ترس بدتر اینکه چند باری لکه بینی داشتم بدون اینکه کاری کنم .همیشه م 1000+278...ادامه مطلب
ما را در سایت 1000+278 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : wounded-girl بازدید : 52 تاريخ : سه شنبه 31 مرداد 1396 ساعت: 17:06

جایی که کاراموزی میرم چند روزه داره برام قابل تحمل تر میشه ینی یه جورایی حالم تئش خوبه راستشو بگم هم بخاطر صمیمی شدن با خانومای دفتره و هم احترامی که اقایون میذارن سه چار روز پیش وقتی وارد دفتر شدم و سلام دادم اقایون علاوه بر جواب سلام،بهمنظور احترام پا شدن از صندلیشون شاید مغرورانه باشه اینکه بگم دوست داشتم پاشن ولی به نظرم بیشتر احساس احترام متقابل بهم دست داد، دوست داشتم و دارم وقتی به یکی احترام میذارم اونم بهم احترام بذاره بی تفاوت نباشه + امروز خانوم ازاد پرسید قصد ازدواج دارم یا نه گفتم نه بعد دلیلشو پرسید نمیدونم چرا گفتم بخاطر مشکل مالی:| خیلی پشیمون شدم نمیدونم چرا اصلا همچین دلیل چر 1000+278...ادامه مطلب
ما را در سایت 1000+278 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : wounded-girl بازدید : 37 تاريخ : سه شنبه 31 مرداد 1396 ساعت: 17:06

الان یه هفته بیشتره موندن تو خونه عذاب آوره اخلاق تک تک اعضای خونه گند شده، بابا تلخ حرف میزنه  مامان تا غروب میشه ،بیحال و خسته و مریض نشون میده خودشو داداش هم که کلا دیر میاد خونه،تا میادم شام میخوریم و بعدش شرو میکنه به سیگار کشیدن از اون ورم مامان میکشه نمیدونم چه رفتار بیخودیه که اینا پیدا کردن،فک میکنن با سیگار کشیدن دردشون خوب میشه بدتر دارن معتاد میشن +حسودیم میشه به خونواده های دوستام ... +چند شب پیش تو تلگرام پیامی فرستادم برا بابایی،گفتش شما؟منم گفتم شاید گوشی دست خانومش باشه،گفتم فلانیم،گف نمیشناسم  بعدش گفتم احتمالا اشتباه گرفتم و دیگه پیامی ندادم،ممکن بوو خود بابایی باشه و سربه س 1000+278...ادامه مطلب
ما را در سایت 1000+278 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : wounded-girl بازدید : 57 تاريخ : سه شنبه 31 مرداد 1396 ساعت: 17:06

دو سه روزه اوضاع خونه کمی بهتر شده فقط مامانه که ساعت مریضی و بیحالیشو از غروب تغییر داده برا لحظه ای که بابا میاد وقتیم دور هم سر سفره جمع میشیم  کلا تو سکوت میگذره،البته بابا کمی میحرفه که بحث باز شه،ولی هیشکی ادامه نمیده:/ +مریمم چندین بار میزنگه جوابش نمیدم،نمیخوام سر اون خالی کنم حس میکنم جواب ندم بهتره،لاقل بعدا پشیمون نمیشم که چرا اینطوری حرف زدم باهاش +نمیدونم من زیادی بی حوصله شدم یا مجید تازگیا وابسته تر، اصلا نمیتونم مهربونیاش و عاشقانه هاشو تحمل کنم،نمیدونم چمه خسته میشم از حرفایی که از دلتنگیش میزنه و خسته تر میشم وقتی نمیتونم جواب احساساتشو مثه خودش بدم همیشه از هرروز  ابراز احسا 1000+278...ادامه مطلب
ما را در سایت 1000+278 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : wounded-girl بازدید : 45 تاريخ : سه شنبه 31 مرداد 1396 ساعت: 17:06